سفارش تبلیغ
صبا ویژن

 

سالها پیش کمتر از اونی که به خواهیم فراموشش کنیم و یا به قبل و بعدش کلمه « قدیم » اضافه کنیم تا توجیهی باشه برای به خاطر آوردنش و یا فراموش کردنش عده ای مسلمان به بدترین وجه ممکن مورد تجاور قرار گرفتند .

سال 1992 بود اون سالی که همه تلویزیون ها و رادیو های سراسر جهان به سرعت شروع به مخابره ی کشته شدن عده ای  انسان بی گناه رو با سرعت سرسام آوری شروع کردند ، و بعد که فهمیدن اینها دارن به خاطر مسلمان بودن قتل عام میشن فیتیله ی اطلاع رسانی رو پایین کشیده و تا حد تیتر داخلی و موضوع دست سوم و چهارم بهش پرداختند .

دلیلش خیلی واضحه ، همه از  جمعیت اسلامی مرکز اروپا که تبدیل به یک کشور مستقل اسلامی میتونه بشه واهمه داشته و سعی در پنهان کردن اون داشتند خصوصا اینکه این جنایت به دست مسیحیان افراطی  صرب ، صورت میگرفت که اقلیتی سازمان یافته و تجهیز شده به حساب می آمدند .

 

در همین اوضاع تلویزیون ایران اینقدر سرود ملی بوسنی رو پخش کرده بود که من همین الانم میتونم اونو از حفظ بخونم ، کلیپ ها و سرود ها و اخباری بود که روزانه به رادیو تلویزیون ما سرازیر می شد از خبرنگاران مستقر در اون منطقه اینقدر زیاد بود که تقریبا همه اخبار ما به اون ها خخلاصه می شد . و به مدت یکی دوسال بعد از اون واقعه هم که آتش بس اعلام شد مستند های مختلفی راجع به مردم بوسنی تو تلویزیون ایران پخش شد .

خلاصه روز ها و شب ها سیل کمک های نقدی و غیر نقدی مردم ایران و پیگیری دقیقه به دقیقه ایران از این موضوع ذهن همه ایرانی ها رو به خودش مشغول کرده بود .

اما الان سالها از اون جنگ میگذره ! 1992 تا 1995 جنگ ! و اکنون 2008 ، و این کلمه ی بوسنی است که دیگر به گرمی ی  گذشته بیان نمی شود و ذهن را به سمت مسلمانان ستم دیده اروپا یادآور نمی شود. دیگر سربرنیتسا و سارایوو  راحت خوانده نمی شود و باید برای این نسل حِجی کرد که این کلمات نام  سرزمین کودکانی است که به جرم مسلمان بودن به خاک و خون کشیده شدند .

برای نسل امروز باید توضیح داد که به صلیب کشیدن زن مسلمان و تجاور به اون در حال بارداری یعنی چه ...  و شاید برای تسهیل در فهم آن جنایات عراق و افغانستان را مثال بزنیم ....

اما  حرکت در عمق چیز دیگری است ....  من هم سر سوزنی از ترس پسر کوچک سپید صورت چشم آبی بوسنیایی که گونه هایش از ترس حمله شبانه چند سرباز ولگرد صرب که جایی برای ارضاء خیالات شیطانی خود ندارند  سرخ شده و چشمانش ماه هاست که خواب ندیده و مادرش آرامش را ... نخواهم فهمید . و نخواهم فهمید تمام یادگار فامیل و کسانم گور دست جمعی است که تک درخت نارونی نشان آن است و آن نارون یاد تمام کسان من ! نه ‏هرگز نخواهم فهمید نارون یعنی چه و تمام کسان یعنی چه ...

حرف گزافی است و لاف دروغی است ادعای فهم درد دخترکی لاغر از فرار های پی در پی و پا های ترک برداشته و موهای چرک از شب خوابی های بی قرار جنگلی که زندگی را برایش تلخ تر از تلخ کرده و چشمانش هر درِ بسته ای را باز می بیند و صدای باز شدن در را همراه با لگد می شنود و این رسمی شده در این روستا .....

و سالهاست که دیگر کسی سراغ کودکان این سرزمین را نمی گیرد .. دیگر کسی از صورت های سپید کودکان موطلایی سربرنیتسا سراغی نمی گیرد که آی ی ی ی ی ی ی مسلمان ! چگونه ای ؟؟؟؟؟؟ اندک شرری هست هنوز ؟؟؟

و کودکان آن سالها دیگر جوانان این سالند که کودکی ها کرده اند میان تانک و خمپاره و شکم پاره ی مادری روسری به سر، و جسد خونین دختر همسایه .... و اکنون { امید } کالای این بازار  به  حریق رفته ...  که بس نایاب است .

نمیدانم چگونه برایت شرح دهم که " عزیزم خدانگهدار "  در سارایوو یعنی چه ... و چرا هر جوان تنهایی با شنیدن این عبارت سرخ و اشکین و گوشه گیر می شود و برخی نیز خیره و آشفته ....

من نیز آشفته و پر بغض می شوم وقتی به یاد می آورم آنچه در اسلام رسم مردانگی گشته و حمزه سید آن ! و محمد سرور آن .

عزیزم خدانگهدار ..... تو بهتر میدانی که مجبورم و این خواست تو نیز هست که قبل از گشوده شدن  در تو نیز به خیل شهدا بپیوندی ..... آیا می شود چشمان آبی خیس از اشک خواهش را ندیده گرفت ؟ آیا می شود فرصت داد به آنانکه پشت در هستند ،  و منتظر اندکی فرصتی ،  که زنی را در پیشگاه همسرش بدرند و فرزندی را جلوی پدرش به سیخ کشند و صلیب را بر آستان مادری تصویر کنند  که الله بر دیوار خانه دارند و تو نیز نظاره گر باشی .....

آیا میتوانی تصور خامت را به وهم گره بزنی و در خیال ، خانه ی  خود را در تجاوز گرگ ببینی و ناموس خویش را نزدیک تکه تکه شدن ؟؟؟؟  و حال انتخاب کن جای مردان بوسنی که یا نظاره گر باید باشند به حراج رفتن ناموس خویش را و یا  قربانی کنند همچون اسماعیل آنچه که برایشان از اسماعیل عزیز تر است ؟؟؟؟ تو اینک جای آن !!! چه میکنی ای مسلمان ؟!؟؟!

....

به سایت رایزنی فرهنگی ایران در سارایوو مراجعه کردم ... ببینم آیا فقط جنگ اساس پیوند من با آن جوان بوسنیایی بوده یا خوراک رسانه بوده اند تا ساعتی درد اسلام طلبی ما را آرام کنند .....

هیچ ندیدم !

آخرین خبر مربوط به سالگرد امام بود و  دیگر اخبار چنگی به دل نزد . خبری نبود ... هواهم بس نا جوانمردانه سرد .....  نمیدانم چرا برای به تاراج رفته ها فعالیم و بعد از تهاجم مک دونالد و پپسی و  پوشاک سارا لی و سیستم مدیریت امریکایی باید بیاد مسلمانان زخم خورده از دست استکبار و  تیمار کنه و شیعه که دست به زانو گذاشتن و یا علی گفت رو آئین مردانگی میدونه  وقتی آتش بس میشه کنار میکشه .....

نمیدونم چرا 10 ساله که دیگه هیچ مستندی راجع به بوسنی از تلویزیونی جمهوری اسلامی پخش نمیشه ! ... نمیدونم چرا نشون نمیدن عربستان سعودی تو بوسنی مسجد سازی رو تقبل کرده ..... و ما دریغ از یک خانه .....

احتمالا سالها بعد مستندی خواهیم داشت تحت عنوان ترویج وهابیت در اروپا و این از قدرت استکبار نیست .... این از خواب خرسی و بی خبریه ماست .....

فعلا بوسنی فراموش شده ... تا جنگی دیگر باید منتظر بود ...... تا جنگی دیگر ....

 

 

 


نوشته شده در  یکشنبه 87/5/6ساعت  11:47 عصر  توسط رادیو آماتور 
  نظرات دیگران()


لیست کل یادداشت های این وبلاگ
صدر یعنی قلب بیروت ..
و اینک لبنان ..
بوسنی ....
تخریب مولد النبی در طرح جدید توسعه مسجد الحرام
آئین نامه حضور در فرکانس صفر
[عناوین آرشیوشده]